ترجمه نوحه بنات النبی ملا باسم کربلائی– دختران پیامبر
– للشاعر / عبد الخالق المحنة
ترجمه: عبدالصمد امیری
قومن بنات النبی ، خیطن خیمجن عبی
دختران پیامبر برخیزید و از خیمه هایتان برای خود چادر(عبائی) بدوزید
های الزلم ما تظل ، باجر وراجن سبی
که این جوانمردان نمی مانند ، فردا اسارت را در پیش رو دارید
یالله أستعدن لباجر هاللیلة کلش قصیرة
برای فردا آماده شوید که این شب بسیار کوتاهست
باجر زلمنا تسافر کلمن یروح إلمصیره
فردا جوانمردانمان مسافرند و هرکدام به سراغ سرنوشتشان می روند
إنسن دلال الهواشم وإنسن صفات الأمیرة
ناز بنی هاشمی را فراموش کنید و القاب شاهزادگی را به فراموش بسپارید
کل وحده تلزم طفلها ولوذن أسیرة بأسیرة
هریک طفل خود را در آغوش بگیرد و هر اسیری اسیر دیگر در برگیرد
وبسرعة کون المشی ، إحنا نسا ونختشی
در پیاده روی گام هایتان را تند بردارید ، ما زنان هراسناک خواهیم شد
لا یبقى عدجن أمل ، باجر وراجن سبی
آرزویی برای شما باقی نمی ماند، فردا اسارت را در پیش رو دارید
من هسه خلنا نفکر لمن تصیر المسیة
از اکنون بگذارید برای فرا رسیدن شب چاره بجوئیم
لیلة تحامی رقیة وآنی علیه البقیة
لیلا تو مواظب رقیه باش و بقیه را به من بسپار
من الشمر یعتنینی لا لا تطیحن علیه
منت کشی از شمر را به من واگذارید ، نه نه هیچکس خود را سپر من نکند
خلنی وحدی إلسیاطه لمن یقطع إیدیه
بگذارید ضربات شلاقش تنها بر بدن من فرود آید تا وقتی که دستانم قطع شود
باجر سیاط الهضم ، خل تنزل إعله العظم
بگذارید شلاق نفرت بر استخوان فرود آید
خلی أبشر إلکفل ، باجر وراجن سبی
بگذارید به مکفولان (تحت سرپرست) بشارت دهم ، که فردا اسارت را در پیش رو دارید
ما ظل وکت یالحرایر باجر تسافر زلمنا
وقتی دیگر ای نازدانه ها باقی نمانده فردا جوانمردان به سفر می روند
باجر غطانا سحابة ناتج مداخن خیمنا
فردا رو انداز ما ابرهای برخاسته از دود آتش خیمه هاست
صیرن درع یا خواتی وآنا أشیلن علمنا
خواهرانم شما سپر شوید و من هم علممان (پرچم) را به دست می گیرم
إحنا ثکاله وأرامل بالغربة من یحترمنا ؟
فرد اکه ما مصیبت زده وبیوه در غربتیم چه کسی به ما احترام می گذارد؟
نصبغ وجهنا بدمه ، حتى العدو انوهمه
صورتهایمان را باخون رنگ می کنیم تا دشمن را به توهم بیاندازیم
کلشی صفن محتمل ، باجر وراجن سبی
فردا همه چیز احتمال دارد، فردا اسارت را درپیش داریم
لا لا تلفظن أسامی خاف العدو یکتشفنا
نه نه اسامی را بلند تلفظ نکنید میترسم دشمن رازمان را بفهمد
یبقى یسب الغوالی یعرفها نقطة ضعفنا
و با دشنام دادن به عزیزان گران قدرمان به نقطه ضعفمان پی ببرد
کل غالی باجر نترکه ماکو اهم من شرفنا
هر گرانقدری را فردا رها می کنیم هیچ چیز بالاتر از شرفمان نیست
واللی یطمئنا باجر کلش قریبة نجفنا
و آن چه که به ما قوت دل می دهد این که نجف مان بسیار نزدیکست
باجر حرب تستمر ، بین الخدر والشمر
فردا جنگ بین مخدرات(زنان بنی هاشم) و شمر استمرار می یابد
واقع صبح مو مثل ، باجر وراجن سبی
فراد همه این تشابیه به واقعیت می پیوندد ، فردا اسارت را در پیش رو داریم
شوفن وجوه الغوالی ساعة وحفظن علایم
لحظه ای به چهره های عزیزان گرانقدرمان نگاهی بیندازیم و نشانه ها را به خاطر بسپارید
یختلف باجر شکلهم لمن تطیح العمایم
که فردا چهره آنها هنگامی که عمامه هایشان میافتد تغییر خواهد کرد
جثة تطیح إعلى جثة تلتم جسوم الهواشم
فرداست که با افتادن پیکری بر پیکردیگر ، پلی از بدن های بنی هاشم شکل می گیرد
رملة یا لیلى تحیرن منهو علی ومنهو جاسم
رمل بیابان ای لیلا متحیر خواهد شد که علی کدامست و قاسم کدام
کل الجثث تنسحق ، تقطع وتفترق
همه پیکرها لگدمال و جدا و تکه تکه می شوند
إنسن عتاب الأهل ، باجر وراجن سبی
سرزنش خویشان را فراموش کنید، که فردا اسارت را در پیش رو دارید
مهد الطفل خل نبعده شوفوله خیمة بعیدة
گهواره طفل شیرخواره را بگذارید دور کنیم و ان در در دورترین خیمه قرار دهیم
رملة بعد لا تهلهل شمع العرس ما نریده
عروس بیوه شده و دیگر هلهله نکن که نیازی به شمع عروسی نداریم
لمن تشوفن کفیلی لحد تباوع لأیده
وقتی چشمتان به سرپرستم( کفیلم عباس) افتاد به دستانش کسی نگاه نکند
وابن امی باجر نشوفه سیف الیمزق وریده
فردا پسر مادرم را می بینیم که شمشیر رگ های گردنش را میبرد
خل ننظر إلرقبته ، وقت الظهر ذبحته
بگذارید گلویش را ببینیم ، ظهر که بشود زمان ذبح او فرا می رسد
ودعنّه بس بالعجل ، باجر وراجن سبی
با عجله باهم وداع کنید، که فردا اسارت را در پیش رو دارید
من هسه صیرن سبایا وآنا الحرس والکفیلة
از همین اکنون خود را اسیر و من را نگهبان و سرپرستتان ببینید
اتعلم إعلى الحراسة ما ظل وکت هیّا لیلة
دارم نگهبانی را فرا می گیرم که امشب دیگر زمانی باقی نمانده
ما نشتکی من ألمنا ، من یسمع ونشتکی له ؟
ما از دردهایمان شکایت نمی کنیم ، چه کسی به شکایت ما گوش خواهد داد؟
أدری علینا صعوبة وقصة سفرنا طویلة
می دانم که برما سخت است و داستان سفرمان طولانیست
باجر زند ینبتر ، باجر ظهر ینکسر
فردا انگشتان قطع می شود و کمر می شکند
عالشاطی یوقع جبل ، باجر وراجن سبی
کوه بر ساحل فرو می ریزد ، فردا اسارت را در پیش رو دارید
لو وحدة باجر ولوها لازم تخف ابمشیها
فردا اگراسیر زنی را به زور راندند باید سرعت رفتنش را کم کند
خلها تنادی "یا زینب" اعلیه تأشر بإیدیها
باید صدا بزند ای زینب و به سمتم اشاره کند
حتى إیعرفنی ویجینی بلکت بعد ما یجیها
تا وقتی مرا پیدا کند و بسویم آید و گرنه گم می شود
إختک یا راعی الکفالة کلها تدور علیها
همه سرپرستی های بر دوش تو ای برادر فردا نصیب خواهرت می شود
یا ویلی وکت الظهر ، یرجع لی خالی المهر
ای وای که به هنگامه ظهر، اسب بی سوار بسویم می آید
أعرف أخویه إنجتل ، باجر وراجن سبی
آنوقت است که میفهمم برادر کشته شده ، فردا اسارت را در پیش رو دارید
ترجمه نوحه بنات النبی- ملا باسم کربلائی
دختران پیامبر- زبانحال زینب (س)
شاعر: عبد الخالق المحنة
ترجمه: عبدالصمد امیری
قومن بنات النبی ، خیطن خیمجن عبی
دختران پیامبر برخیزید و از خیمه هایتان برای خود چادر(عبائی) بدوزید
های الزلم ما تظل ، باجر وراجن سبی
که این جوانمردان نمی مانند ، فردا اسارت را در پیش رو دارید
یالله أستعدن لباجر هاللیلة کلش قصیرة
برای فردا آماده شوید که این شب بسیار کوتاهست
باجر زلمنا تسافر کلمن یروح إلمصیره
فردا جوانمردانمان مسافرند و هرکدام به سراغ سرنوشتشان می روند
إنسن دلال الهواشم وإنسن صفات الأمیرة
ناز بنی هاشمی را فراموش کنید و القاب شاهزادگی را به فراموش بسپارید
کل وحده تلزم طفلها ولوذن أسیرة بأسیرة
هریک طفل خود را در آغوش بگیرد و هر اسیری اسیر دیگر در برگیرد
وبسرعة کون المشی ، إحنا نسا ونختشی
در پیاده روی گام هایتان را تند بردارید ، ما زنان هراسناک خواهیم شد
لا یبقى عدجن أمل ، باجر وراجن سبی
آرزویی برای شما باقی نمی ماند، فردا اسارت را در پیش رو دارید
من هسه خلنا نفکر لمن تصیر المسیة
از اکنون بگذارید برای فرا رسیدن شب چاره بجوئیم
لیلة تحامی رقیة وآنی علیه البقیة
لیلا تو مواظب رقیه باش و بقیه را به من بسپار
من الشمر یعتنینی لا لا تطیحن علیه
منت گذاری شمر را به من واگذارید ، نه نه هیچکس خود را سپر(شلاق) من نکند
خلنی وحدی إلسیاطه لمن یقطع إیدیه
بگذارید ضربات شلاقش تنها بر بدن من فرود آید تا وقتی که دستانم قطع شود
باجر سیاط الهضم ، خل تنزل إعله العظم
بگذارید شلاق نفرت بر استخوان فرود آید
خلی أبشر إلکفل ، باجر وراجن سبی
بگذارید به مکفولان (تحت سرپرست) بشارت دهم ، که فردا اسارت را در پیش رو دارید
ما ظل وکت یالحرایر باجر تسافر زلمنا
وقتی دیگر ای نازدانه ها باقی نمانده فردا جوانمردان به سفر می روند
باجر غطانا سحابة ناتج مداخن خیمنا
فردا رو انداز ما ابرهای برخاسته از دود آتش خیمه هاست
صیرن درع یا خواتی وآنا أشیلن علمنا
خواهرانم شما سپر شوید و من هم علممان (پرچم) را به دست می گیرم
إحنا ثکاله وأرامل بالغربة من یحترمنا ؟
فرد اکه ما مصیبت زده وبیوه در غربتیم چه کسی به ما احترام می گذارد؟
نصبغ وجهنا بدمه ، حتى العدو انوهمه
صورتهایمان را باخون رنگ می کنیم تا دشمن را به توهم بیاندازیم
کلشی صفن محتمل ، باجر وراجن سبی
فردا همه چیز احتمال دارد، فردا اسارت را درپیش داریم
لا لا تلفظن أسامی خاف العدو یکتشفنا
نه نه اسامی را بلند تلفظ نکنید میترسم دشمن رازمان را بفهمد
یبقى یسب الغوالی یعرفها نقطة ضعفنا
و با دشنام دادن به عزیزان گران قدرمان به نقطه ضعفمان پی ببرد
کل غالی باجر نترکه ماکو اهم من شرفنا
هر گرانقدری را فردا رها می کنیم هیچ چیز بالاتر از شرفمان نیست
واللی یطمئنا باجر کلش قریبة نجفنا
و آن چه که به ما قوت دل می دهد این که نجف مان بسیار نزدیکست
باجر حرب تستمر ، بین الخدر والشمر
فردا جنگ بین مخدرات(زنان بنی هاشم) و شمر استمرار می یابد
واقع صبح مو مثل ، باجر وراجن سبی
فراد همه این تشابیه به واقعیت می پیوندد ، فردا اسارت را در پیش رو داریم
شوفن وجوه الغوالی ساعة وحفظن علایم
لحظه ای به چهره های عزیزان گرانقدرمان نگاهی بیندازیم و نشانه ها را به خاطر بسپارید
یختلف باجر شکلهم لمن تطیح العمایم
که فردا چهره آنها هنگامی که عمامه هایشان می افتد تغییر خواهد کرد
جثة تطیح إعلى جثة تلتم جسوم الهواشم
فرداست که با افتادن پیکری بر پیکردیگر ، پلی از بدن های بنی هاشم شکل می گیرد
رملة یا لیلى تحیرن منهو علی ومنهو جاسم
رمل بیابان ای لیلا متحیر خواهد شد که علی کدامست و قاسم کدام
کل الجثث تنسحق ، تقطع وتفترق
همه پیکرها لگدمال و جدا و تکه تکه می شوند
إنسن عتاب الأهل ، باجر وراجن سبی
سرزنش خویشان را فراموش کنید، که فردا اسارت را در پیش رو دارید
مهد الطفل خل نبعده شوفوله خیمة بعیدة
گهواره طفل شیرخواره را بگذارید دور کنیم و ان در در دورترین خیمه قرار دهیم
رملة بعد لا تهلهل شمع العرس ما نریده
عروس بیوه شده و دیگر هلهله نکن که نیازی به شمع عروسی نداریم
لمن تشوفن کفیلی لحد تباوع لأیده
وقتی چشمتان به سرپرستم( کفیلم عباس) افتاد به دستانش کسی نگاه نکند
وابن امی باجر نشوفه سیف الیمزق وریده
فردا پسر مادرم را می بینیم که شمشیر رگ های گردنش را میبرد
خل ننظر إلرقبته ، وقت الظهر ذبحته
بگذارید گلویش را ببینیم ، ظهر که بشود زمان ذبح او فرا می رسد
ودعنّه بس بالعجل ، باجر وراجن سبی
با عجله باهم وداع کنید، که فردا اسارت را در پیش رو دارید
من هسه صیرن سبایا وآنا الحرس والکفیلة
از همین اکنون خود را اسیر و من را نگهبان و سرپرستتان ببینید
اتعلم إعلى الحراسة ما ظل وکت هیّا لیلة
دارم نگهبانی را فرا می گیرم که امشب دیگر زمانی باقی نمانده
ما نشتکی من ألمنا ، من یسمع ونشتکی له ؟
ما از دردهایمان شکایت نمی کنیم ، چه کسی به شکایت ما گوش خواهد داد؟
أدری علینا صعوبة وقصة سفرنا طویلة
می دانم که برما سخت است و داستان سفرمان طولانیست
باجر زند ینبتر ، باجر ظهر ینکسر
فردا مچ دستان قطع می شود و کمر می شکند
عالشاطی یوقع جبل ، باجر وراجن سبی
کوه بر ساحل فرو می ریزد ، فردا اسارت را در پیش رو دارید
لو وحدة باجر ولوها لازم تخف ابمشیها
فردا اگراسیر زنی را به زور راندند باید سرعت رفتنش را کم کند
خلها تنادی "یا زینب" اعلیه تأشر بإیدیها
باید صدا بزند ای زینب و به سمتم اشاره کند
حتى إیعرفنی ویجینی بلکت بعد ما یجیها
تا وقتی مرا پیدا کند و بسویم آید و گرنه گم می شود
إختک یا راعی الکفالة کلها تدور علیها
همه سرپرستی های بر دوش تو( ای برادر) فردا نصیب خواهرت می شود
یا ویلی وکت الظهر ، یرجع لی خالی المهر
ای وای که به هنگامه ظهر، اسب بی سوار بسویم می آید
أعرف أخویه إنجتل ، باجر وراجن سبی
آنوقت درمی یابم برادرم کشته شده ، فردا اسارت را در پیش رو دارید